سایکوسیبرنتیک _ ترک عادتهای نامطلوب با تصویرسازی ذهنی –

سایکوسیبرنتیک _ ترک عادتهای نامطلوب با تصویرسازی ذهنی

[vc_row][vc_column][vc_column_text]

دهه‌هاست که پژوهش‌های بسیاری با عنوان تسلط مغز انجام میشود و یافته‌های آنها نشان می‌دهند که هر نیمه مغز گرایش و تخصص در کنش‌های متفاوتی دارند و با مشکلات متفاوتی سروکار دارند.

نیمه چپ مغز بیشتر منطقی / شفاهی و نیمه راست بیشتر شهودی و خلاق است. نیمه چپ با کلمات و نیمه راست با تصاویر سروکار دارند. نیمه چپ با اجزاء امور و نیمه راست با کلیات و روابط موجود میان اجزاء سروکار دارند.

اگرچه انسان‌ها از هر دو نیمه مغز استفاده می‌کنند، معمولاً در هر فرد یک سمت مسلط است. البته مطلوب این است که توانائی گذری خوب بین دو نیمه مغز پرورش و توسعه یابد تا شخص بتواند وضعیت موردنیاز را حس کند و آنگاه ابزار مناسبی را که باید با آن سروکار داشته باشد به کار گیرد. اما مردم این گرایش را دارند که در منطقه آسوده آن نیمه از مغز خود که مسلط است باقی بمانند و هر وضعیتی را بر طبق رحجان نیمه راست یا نیمه چپ مغز خود بسنجند.

دو موهبت انسانی – تخیل و وجدان – که به ما کمک می‌کنند اندیشه‌های خود را بیازمائیم و آنها را اولویت‌بندی کنیم. عمدتاً کنش‌های سمت راست مغز هستند. هر چه بیشتر بتوانیم از گنجایش مغز راست خود استفاده کنیم، کامل‌تر می‌توانیم تجسم و ترکیب کنیم و از زمان و اوضاع و شرایط موجود فراتر رویم، و تصویری کل‌نگر از آنچه می‌خواهیم در زندگی باشیم و به انجام برسانیم، ایجاد نماییم.

گاه به علت پیش آمدن یک تجربه ناخوشایند از محیط و انگاره‌های فکری، مغز راست را فعال می‌کنیم. مثل مرگ عزیز یا یک بیماری جدی یا مانع مالی یا مصیبتی شدید که موجب می‌شود گامی به عقب برداریم و به زندگی خود بنگریم و سؤالاتی از خود بپرسیم مثل واقعاً چه چیز مهم است؟ چرا این کار را انجام می‌دهیم؟

این کار چندین شیوه دارد. یکی از آنها تجسم کردن و بازی کردن نقش خود در 10 یا 15 سال آینده است.

می‌خواهید درزمینهٔ کار خود چه خدماتی کرده و به چه موفقیت‌هایی رسیده باشید؟ چه برنامه‌هایی برای آن روزها دارید؟

ذهن خود را بگسترانید، همه جزئیات را مجسم کنید. به همه احساسات و عواطف ممکن در وجود خود توجه کنید.

سروومکانیسم و دستگاه رهیاب درونی شما – تجسم و تصویرسازی ذهنی

خود رهبری (رهبری از درون) تجربه‌ای نیست که با نوشتن یک برنامه شخصی تمام شود. فرآیند مداوم چشم دوختن به چشم انداز فردی و ارزش‌ها و هم‌نوا کردن زندگی خود با مهم‌ترین چیزهاست. در این تلاش، توان نیرومند مغز راست می‌تواند هر روز شما را کمک کند تا شعار رسالت شخصی خود را در زندگی محقق کنید.

وقتی ارزش‌های اساسی خود را تعیین کردیم می‌توانیم آن را در قالب یک عبارت تأکیدی بنویسیم تا بتوانیم آن را در زندگی روزمره به کار ببریم. یک عبارت تأکیدی خوب پنج ویژگی دارد: مشخص است، مثبت است، به زمان حال است، خبری است و عاطفی است. به‌این‌ترتیب می‌توانیم تجسم کامل‌تری داشته باشیم.

“عمیقاً راضی و شکرگذارم (عاطفی) که من (شخصی) در فرآیند رشد شغلی خود به فرزانگی و تجربه (مثبت) رسیده‌ام. ” (زمان حال)

 

تحقیقات نشان داده است که تقریباً همه ورزشکاران و سایر افرادی که در سطح جهان به موفقیت رسیده‌اند، قدرت تجسم نیرومندی داشته‌اند. یعنی پیش از انجام کارشان آن را تجسم می‌کنند، می‌بینند و احساس می‌کنند (یعنی در ذهن خود از پایان، آغاز می‌کنند).

حال این سؤال پیش می‌آید که تجسم و تخیل چگونه ما را در رسیدن به هدف یاری می‌کند؟

پیدایش علم سایکوسیبرنتیک

ماکسول مالتز با معرفی علم سایکوسیبرنتیک یا روانشناسی تصویر ذهنی کمک بزرگی به علم روانشناسی کرده است. در بخشی از کتاب او می‌خوانیم:

“مغز و دستگاه عصبی سرو مکانیسمی[1] را می‌سازد که شبیه یک کامپیوتر و یک وسیله هدف جوی خودکار است. این سیستم برای رسیدن به یک هدف به‌خصوص، درست مثل موشک اژدری که راه خود را به‌سوی هدف می‌یابد فعالیت می‌کند.

روش کار این سرومکانیسم این‌گونه است:

1 ـ مواردی که هدف یا پاسخ مشخص است و فقط باید به آن برسیم.

2 ـ مواردی که هدف یا پاسخ مشخص نیست و باید آن را پیدا کنیم.

اول وقتی هدف مشخص است، با یک نیروی جلوبرنده حرکت می‌کند، و با توجه به آن‌که سیستم‌های بازخورد دارد انحراف از هدف را مرتباً کنترل می‌کند (درست مثل موشک خود هدایت‌شونده). این قبیل کارها را غیرارادی انجام می‌دهیم و حتی متوجه عملکرد تک‌تک اعضا و ماهیچه‌ها و فرآیند تفکر خود نمی‌شویم. (مثلاً وقتی یک لیوان را از روی میز برمی‌داریم)

2 ـ حال فرض کنید اتاق تاریک است و در کنار لیوان وسایل دیگری هم روی میز هست. شما ابتدا کورمال، روی میز را جستجو می‌کنید و اشیا را یکی پس از دیگری لمس می‌کنید تا به لیوان می‌رسید. یا مثل به یاد آوردن نامی که موقتاً فراموش کرده‌اید. وقتی چنین مسئله‌ای به ذهن می‌دهید آن‌قدر جستجو می‌کند تا جوابی که با شرایط سازگار باشد پیدا کند. مسئله و پاسخ روی‌هم یک ساخت را تشکیل می‌دهند.

وقتی تصمیم می‌گیرید کار جدید خلاقانه‌ای انجام دهید، و هدفی را در نظر گرفته اید خواه درزمینهٔ فروش، غزل‌سرائی، بهبود روابط انسانی و. . .  فقط باید شروع کنید. حتی اگر کمی مبهم باشد، وقتی به آن می‌رسید شناسایی می‌شود. از منابع مختلف تجاربی را کنار هم می‌گذارد و به هم ربط می‌دهد تا معنادار شود. جالب آنکه اغلب در لحظه‌ای که مشغول موضوع دیگری هستید یا در خواب درحالی‌که آگاهی نسبت به آن موضوع کم می‌شود، ناگهان پاسخ خود را پیدا می‌کنید.

مکانیزم خلاق خودکار درون شما، تنها در یک‌جهت کار می‌کند. باید هدفی برای نشانه‌روی داشته باشد. قبل از انجام هر کار باید آن را در وضعیت تحقق‌یافته به‌وضوح در ذهن خود ببینید و وقتی چیزی را به‌وضوح در ذهن می‌بینید «مکانیزم موفقیت» درون شما وارد عمل شده و بسیار بهتر ازآنچه می‌توانید با سعی عمدی یا قدرت اراده انجام دهید، کار را انجام می‌دهد.

به‌جای آن‌که این‌همه نیرو صرف کنید تا به‌عمد و به کمک نیروی اراده کاری را انجام دهید، به‌جای آن‌که در تمامی لحظات نگران بروز اشکالات و اشتباهات احتمالی باشید، خود را آرام کنید و به خود فشار نیاورید. به این صورت با تصویر کردن نتایج غائی در ذهن مجبور می‌شوید که از «تفکر مثبت» خود استفاده کنید. بدین معنی نیست که دیگر کوشش نمی‌کنید بلکه از این کوشش در جهت رسیدن به هدف استفاده می‌کنید و ذهن خود را بیهوده گرفتار تضاد ناشی از اختلاف تصویر ذهنی و کاری که می‌خواهید بکنید نمی‌نمایید.

هدف روان‌شناسی تصویر ذهنی این نیست که از خویش، خیالی بیش‌ازاندازه قدرتمند، خودبین و خودپرست که خود را از همه مهم‌تر می‌پندارد به وجود آورد. این تصویر به همان اندازه خودکم‌بینی، غیرواقعی است. هدف «یافتن خویش حقیقی» است. گاهی ما خود را ازآنچه هستیم کمتر می‌پنداریم، خود را زود و ارزان می‌فروشیم و درواقع چیزی به نام «عقده خودبزرگ‌بینی» وجود ندارد. آنها که به نظر می‌رسد گرفتار چنین ناراحتی هستند، درواقع از احساس حقارت رنج می‌برند و یک «خویش برتر» افسانه‌ای ساخته‌اند و این پرده‌ای که پشت آن احساسات خودکم‌بینی را از دید خود و دیگران پنهان کنند. انسان سالم با توجه به آنچه درباره خود و محیط خود درست می‌پندارد، عمل می‌کند. به‌عبارت‌دیگر رفتارهای ما نتیجه باورهای ما هستند.

تغییر  عادت‌های نامطلوب

خیلی از احساسات منفی تنها به یک دلیل به وجود می‌آیند: خود را با هنجار خویش مقایسه نمی‌کنیم، بلکه هنجار دیگران را مقیاس قرار می‌دهیم. وقتی این کار را می‌کنیم به یک فرد دست‌دوم تبدیل می‌شویم و احساس می‌کنیم جایی در کار ما اشکال هست و احساس بی‌ارزشی می‌کنیم. انسانی که چنین احساسی دارد اگر بخواهد حالش خوب شود می‌خواهد خودش را برتر از سایرین ببیند که این کار باعث ناکامی بیشتر و بروز اختلالات روانی و یک دور بسته می‌شود. خداوند انسان را قالبی نیافریده، هرکسی منحصربه‌فرد است مثل دانه‌های برف.

استفاده عمدی یا نیروی اراده برای تغییر باورها و یا درمان عادات ناپسند، نه‌تنها بی‌فایده است بلکه اثر معکوس به‌جای می‌گذارد. امیل کو (1920) با نتایجی که از نیروی تلقین به دست آورد دنیا را به حیرت فرو برد. او اصرار داشت کوشش عمدی یکی از دلایل اصلی ناکامی مردم در استفاده از نیروهای درونی آنها بوده است. می‌گفت: برای دستیابی به هدف‌های آرمانی، باید عمد را کنار بگذارید، یکی دیگر ازنقطه‌نظرهای مشهور کو، قانون کوشش عمدی معکوس (law of reverse effort) بود: وقتی اراده و تخیل در تضاد باشند، تخیل بدون استثناء برنده می‌شود.

تحقیقات دکتر نایت دونالپ نشان داد کوشش عمدی یکی از موانع بازدارنده درمان عادت ناپسند، یا ایجاد یک عادت جدید است و نشان داد بهترین راه از بین بردن یک عادت، ایجاد یک تصویر ذهنی روشن از فایده نهائی درمان و صرف وقت برای رسیدن به این هدف بدون توسل به عمد است. به‌عبارت‌دیگر کنار گذاشتن عادت و (اجرای آگاهانه یک عادت) در صورتی مفید واقع می‌شوند که نتایج غیابی امر به‌طور دائم در ذهن باقی بماند.

او می‌گفت: اگر قرار است عادت جدیدی ایجاد شود و یا اگر قرار است واکنشی عادت شود، ضروری است که یادگیرنده از واکنش موردنظر و تغییری که در اثر این واکنش جدید در محیط ایجاد می‌شود، مطلع باشد. خلاصه آنکه عامل مهم یادگیری، اول فکر کردن به هدف موردنظر و بعد علاقه رسیدن به آن هدف است.

شناسایی باورها و افکار منفی و سپس آرامش خیال برای تغییر آنها، ضروری است. وقتی می‌خواهید با تلاش و کوشش عمدی و با اراده به جنگ نگرانی بروید، آن را تشدید می‌کنید. اگر بتوانید همه‌روزه مدتی جسم خود را در حالت آرام و راحت قرار دهید به آرامش ذهنی می‌رسید و درنتیجه مکانیزم خودکار درون را بهتر کنترل می‌کنید. آرامش جسمی عامل مؤثری در رهائی از افکار و واکنش‌های منفی است. تمرین‌های آرام‌سازی به دلیل آنکه دسترسی به ذهن ناهشیار ما را فراهم می‌کنند، بسیار مؤثر هستند.

[1] تعریف سروومکانیزم: یکی از اشکال رایج کنترل خودکار است در حقیقت نوعی سیستم کنترل با بازخورد خودکار است که در آن حرکت عنصر خروجی دستگاه به اجبار باید از حرکت تقویت یافتهٔ عنصر ورودی دستگاه پیروی کند.

 

سایر مطالب مرتبط:

 [/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_masonry_grid post_type=”post” max_items=”12″ element_width=”3″ item=”basicGrid_NoAnimation” grid_id=”vc_gid:1517589788975-153a3557-e406-8″ taxonomies=”1037, 353, 1135, 1036, 460″][/vc_column][/vc_row]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *