[vc_row][vc_column][vc_column_text]
مدیرهایی مدارهایی با اضافه بار
مدیران آشفته ای که در جلسات خود میپیچند، به قرار ملاقات های خود نمی رسند و دائم دکمه بستن آسانسور را می کوبند، دیوانه نیستند فقط دیوانه شده اند.
این تجربه برای مدیران سرسام گرفته ای نظیر بسیاری از همکاران شما و احتمالاً خود شما که از یک پدیده بسیار واقعی، اما ناشناخته عصبشناسی رنج می برند آشناست که عبارت است از “اختلال نقص توجه ” (ADT (Attention Deficit Trait و عامل آن اشباع مغز است.
تعریف اختلال نقص توجه
علائم اصلی این بیماری عبارتند از: حواسپرتی، آشفتگی درونی و بیقراری، افرادی که اختلال نقص توجه ADT دارند در دادن نظم به کار خود، تعیین اولویت ها و مدیریت زمان مشکل دارند. این علائم می توانند به کار یک مدیر با استعداد، شدیداً لطمه بزنند.
اگر آن ها و هزاران نفر نظیر آنها خود را به لحاظ عصبی میشناختند، میتوانستند زندگی خود را مدیریت کنند و نگذارند مشکلات به جایی برسند که امروز هست .
دکتر هالوول (Edward M. Hallowell) به عنوان روانپزشک طی ۲۵ سال گذشته با مطالعه هزاران نفر با تشخیص بیماری خاصی به نام اختلال ADHD که اکنون به لحاظ بالینی به آن اختلال نقص توجه و بیش فعالی میگویند، اکنون مشاهدات دسته اولی از چگونگی ابتلای بخش بزرگی از جمعیت بزرگسال به این بیماری جدید و مسائل مرتبط با آن در اختیار دارد.
او می گوید تعداد افرادی که اختلال نقص توجه ADT دارند و تحت درمان بالینی قرار میگیرند، در طی ۱۰ سال گذشته مانند قارچ افزایش یافته و ۱۰ برابر شده است. متاسفانه اغلب درمان هایی که مشاوران مدیریت زمان و مربیان مدیران ارشد پیشنهاد می کنند به ریشه ADT نمیپردازند.
تفاوت اختلال توجه و اختلال توجه -بیش فعالی
برخلاف ADHD که یک اختلال عصبی ارثی است و با عوامل محیطی و فیزیکی وخیمتر می شود ADT به طور کامل از محیط ناشی می شود ADT نظیر ازدحام ترافیکی حاصل زندگی مدرن است. این بیماری محصول فشاری است که روی وقت و توجه ما وارد می شود و طی دو دهه گذشته به شدت افزایش یافته است.
با پر شدن مغز از پارازیت مغز به تدریج ظرفیت توجه کامل به امور را از دست می دهد. علائم بیماری ADT به تدریج در شخص ظاهر میشوند . فرد مبتلا بحران مشخصی را تجربه نمیکند بلکه برعکس با مجموعهای از شرایط اضطراری کوچک مواجه می شود که برای غلبه بر آنها مجبور است پیوسته سختتر تلاش کند.
مدیران مبتلا به اختلال نقص توجه ADT برای خشنود کردن روسا مسئولیت به دوش میگیرند و با افزایش بار کاری شکایت نمی کند و هر کاری که بتوانند انجام میدهند تا باری را به منزل برسانند که به طور ساده قادر نیستند آن را آن طور که میخواهند مدیریت کند.
مبتلایان به ADT به طور دائم دچار احساس ترس و گناه هستند. آنها با بالا گرفتن موج کارها، در عین حال که وانمود میکنند همه چیز به خوبی پیش می رود به میزان فزایندهای شتاب زده میشوند و سر و ته کارها را میزنند، خودرأی می شوند و توجه خود را از دست میدهند.
برای کنترل ADT نخست باید آن را بشناسیم. اگر به عنوان فرد و رهبر سازمانی می خواهیم اثربخش باشیم باید آن را کنترل کنیم.
این مغز شماست
هنگامی که از مغز انسان خواسته می شود میزان گیج کننده ای داده را پردازش کند، توانایی اش برای حل انعطاف پذیر و خلاق مسائل کاهش می یابد و تعداد اشتباهاتش بالا می رود. برای فهم دلیل این اتفاق، بیایید سفر کوتاهی به دنیای مغز و اعصاب داشته باشیم.
مالکان این عضو که چندین تریلیون سلول دارد و از موهبت بزرگ ترین قشر مغزی جانداران در طبیعت برخوردار است، امروزه فشار فوق العاده ای را بر بخش های پیشانی و پیش پیشانی وارد می کند که در این مقاله به طور ساده بخش های پیشانی نامیده شده اند.
این منطقه آنچه را به درستی وظیفه اجرایی یا (EF(Excecutive Functioning نامیده می شود، اداره می کند. EF تصمیمگیری و برنامه ریزی، سازماندهی و اولویت گذاری اطلاعات و ایده ها، مدیریت زمان و دیگر وظایف مدیریتی پیچیده منحصراً انسانی را هدایت میکند.
تا هنگامی که بخش های پیشانی مغز همچنان مسئولیت این کارها را بر عهده دارند، همه چیز به خوبی پیش میرود. در زیربخش های پیشانی، بخشهایی از مغز قرار دارد که به بقا اختصاص دارند. این مراکز عمیق کارکردهای اساسی نظیر خواب، گرسنگی، میل جنسی، تنفس و ضربان آن قلب و نیز احساسات مثبت و منفی خام را اداره میکنند.
هنگامی که موفق هستید و در بالاترین سطح عمل می کنید، مراکز عمیق، پیام های هیجان، رضایت و نشاط ارسال میکنند. آنها انگیزش شما را بالا میبرند و به حفظ توجه شما کمک میکند و در حافظه فعال شما، یعنی تعداد داده هایی که در هر لحظه دنبال می کنید، دخالتی نمیکنند.
اما فرض کنید در یک روز کاری برای سومین بار معاملهای به هم خورده است، دوازدهمین درخواست به طور ناگهانی روی صفحه کامپیوتر شما ظاهر می شود، در حالی که در بحبوحه جستجو برای یافتن تکه ای از اطلاعات گم شده هستید ناگهان ناچار به تصمیم گیری می شوید، در عین حال مکالمه ی دشواری را هم در پیش دارید. در چنین حالتی مغز شما به وحشت می افتد و چنان رفتار می کند که گویی نفر آخر یک ببر خون آشام آدم خوار است.
دکتر هالوول می گوید” به عنوان کارشناس ناتوانی های یادگیری متوجه شدهام که خطرناکترین ناتوانی در هیچ یک از بیماریها نظیر خوانشپریشی یا بیش فعالی و نقص توجه که رسماً قابل تشخیص اند، نیست. خطرناک ترین بیماری ترس است. ترس ما را در حالت بقا قرار میدهد و از این رو مانع یادگیری سیال و فهم ظرافتها میشود.”
قطعاً اگر یک ببر واقعی قصد حمله به شما را داشته باشد، بقا همان بخشی هست که میخواهید فعال شود اما اگر بخواهید با هوشمندی از عهده یک کار ظریف بر بیایید، بخش بقا عملکردی بسیار نامطبوع و مخرب دارد. هنگامی که بخش های پیشانی به ظرفیت کامل نزدیک می شوند و ما در این وحشت فرو میرویم که از عهده کنترل اوضاع بر نمیآییم، رابطه میان مناطق فوقانی و تحتانی مغز تحول شومی پیدا می کند. هزاران سال تکامل به بخش فوقانی مغز آموخته است که نسبت به علائم پریشانی در بخش تحتانی بی توجه نباشد.
در وضعیت بقا، مناطق عمیق مغز کنترل را به دست می گیرند و به مناطق فوقانی دستور میدهند. در نتیجه کل مغز در یک گرفتاری عصبی درگیر میشود. مناطق عمیق مغز پیام بار بیش از حد را که از بخش های پیشانی به آنها می رسند، به همان شیوه تفسیر میکند که همه چیزهای دیگر را: یعنی به شیوهای ابتدایی.
آنها به شکلی دیوانه وار پیام های وحشت، اضطراب، بیقراری، تحریک پذیری، خشم یا ترس بی دلیل پخش می کنند. این علائم هشدار دهنده توجه به بخش های پیشانی را منحصراً به خود جلب کرده و آنها را مجبور میکنند که بیشتر قدرت خود را از دست بدهند.
به دلیل اینکه با پیامهای بقا نمیتوان مخالفت کرد، بخشهای پیشانی که گیر افتاده اند، پیامهایی به مراکز عمیق مغز میفرستند که در آنها می گوید پیام دریافت شد. تلاش میکنم روی آن کار کنم اما بدون موفقیت. این پیامها مراکز عمیق را بیشتر آشفته می کنند و موجب میشوند پیامهای حاکی از پریشانی بیشتری به بخش های پیشانی بفرستند.
در این میان بقیه سیستمهای بدن به ویژه سیستم های غدد درون ریز، تنفسی، قلبی، و اعصاب جانبی در پاسخ به آنچه در مغز میگذرد، در وضعیت بحران قرار گرفتهاند و فیزیولوژی پایه خود را از صلح و آرامش به هشدار تغییر دادهاند. هوش خاموش میشود، مغز در تلاشی بی حاصل برای انجام دادن کاری که بیش از توان است، به شکلی تناقض آمیز از توانایی خود در روشن اندیشیدن می کاهد.
این رویداد عصب شناختی هنگامی روی میدهد که مدیر با ناامیدی می کوشد از عهده اطلاعات بیشتری از آنچه توانایی آن را دارد، برآید. مدیر در وضعیت بقا، به داوری های بدون فکر روی می آورد و با عصبانیت به حل و فصل عجولانه موضوعاتی که در دست دارد اقدام میکنند.
او احساس میکند مجبور است فوراً مسئله را تحت کنترل درآورد و تا خطر او را نابود نکرده است او آن را از بین ببرد. انعطافپذیری، شوخ طبعی و توانایی برخورد با ناشناخته ها را از دست می دهد. تصویر کلی و اهداف و ارزش هایی را که مدافعان هاست، فراموش می کند. خلاقیت و توانایی تغییر برنامه ها را از دست می دهد.
ناامیدانه خواهان کشتن آن ببر استعارهای است. در این لحظات او مستعد فروریختن، بیرون ریختن اوقات تلخی، سرزنش کردن دیگران و تخریب خود است. یا ممکن است در خلاف جهت حرکت کند و به انکار و اجتناب کامل از مسائلی که به او حمله کردهاند بپردازد فقط برای این که پر شده است.
ADT در بدترین حالت اش اینگونه است. هر چند ADT همیشه به چنین ابعاد مخربی نمیرسد اما میان کارکنانی که به ستوه آمدهاند، ویرانی به بار می آورد.
اما چطور باید این اختلال را مدیریت کنیم؟
مبنع: درباره مدیریت خود، نویسندگان هاروارد بیزنس ریویو، ترجمه سیدمحمدتقی زاده مطلق، نشر هنوز، 1398
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column width=”1/2″][vc_masonry_grid post_type=”post” max_items=”6″ order=”ASC” grid_id=”vc_gid:1585130692353-fc3cdfe9-03b9-0″ taxonomies=”1242, 900, 313″][/vc_column][vc_column width=”1/2″][vc_masonry_grid post_type=”wpt_test” max_items=”10″ element_width=”12″ grid_id=”vc_gid:1585147832109-2dbda8da-4d3f-5″ taxonomies=”2671, 2840, 2838″][/vc_column][/vc_row]