غرقگی (Flow) زمانی اتفاق میافتد که مهارتهای ما تماماً درگیر کار میشود. مثلاً وقتی روی طرحی کار میکنیم که ما را به راههای جدید چالش برانگیز میکشاند، این چالش به قدری ما را به خود جذب میکند که خودمان را در کارمان گم میکنیم و به حدی روی کار متمرکز میشویم که احساس میکنیم از زمان خارج شدهایم. در این حالت به نظر میرسد که همه چیز بدون تلاش انجام میشود و ما ماهرانه با مقتضیات در حال تغییر هماهنگ میشویم. احساس غرق شدن به خودی خود لذت بخش است.
Joe نمونه افرادی است که کارشان را شادی آفرین مییابند، و بهترین کاری را که بتوانند انجام میدهند. علت این نشاط، خودِ کار نیست، زیرا کار Joe معمولاً یکنواخت است، بلکه حالت ذهنی ویژهای است که وی هنگام کار به وجود میآورد، و به آن غرقگی میگویند. غرقگی در کار افراد را به سوی انجام دادن بهترین کاری که میتوانند انجام دهند، هر کاری که باشد، سوق میدهد.
غرقه شدن در کار بالاترین محرک است. فعالیتهای مورد علاقه، ما را در خود فرو میبرند، زیرا هنگام انجام دادن آنها در کار غرق میشویم. البته مسلم است که هر فردی با کار متفاوتی به چنین لذتی دست مییابد. ممکن است یک مکانیک از چالش یک جوشکاری دشوار لذت ببرد، جراح از دست و پنجه نرم کردن با یک عمل جراحی پیچیده مجذوب شود و طراح داخلی از بازی خلاق طرح و رنگ لذت برد. زمانی که در این حالت کاری را انجام میدهیم، انگیزش در ما نهادینه میشود و کار فی نفسه لذتبخش است.
مسلماً بازنگری، ارتقای شغلی، امتیاز خرید سهام شرکت، گرفتن اضافه حقوق، و میزان حقوق پایه در کار، ارزش محسوب میشوند. اما نیرومندترین محرکها درونیاند نه بیرونی.
برای مثال، نتیجهای که از گزارش افراد درباره احساستشان در طول روز هنگام انجام دادن کارهای گوناگون به دست آمده نشان میدهد، هنگام انجام دادن کارهای مورد علاقه احساس بهتری داشتند تا هنگام انجام دادن کاری به صرف دریافت پاداش (انگیزه های درونی و بیرونی). وقتی برای لذت موجود در کاری به انجام دادن آن میپرداختند، گویی به عرش میرسیدند، هم شاد بودند و هم علاقهمند اما وقتی کاری را صرفاً برای دستمزد انجام میدادند، کسل، بیمیل، و حتی مختصری تحریک پذیر میشدند (و اگر کار در دست اجرا تنشزا و طاقت فرسا بود، در ناراحت کنندهترین موقعیت قرار میگرفتند).
کاری که شوق انجام دادنش را داریم احساس بهتری به ما میدهد حتی اگر انجام دادن کار دیگری، پاداش مادی بیشتری داشته باشد.
منابع دستیابی به احساس شادمانی
به فرض آن که تمام حرفها گفته شد و تمام کارها انجام شد و کار به آخر رسید، زیربنایی ترین محرک ایجاد کننده شادمانی کدام است ؟ این سؤال از پیش از هفت صد زن و مرد حدوداً شصت ساله، که اکثراً متخصص یا مدیران بازرگانی بسیار موفقی در کار خود بودند، پرسیده شد. به نظر آنان
1- چالش خلاقانه و محرک نهفته در کار
2- امکان یادگیری مداوم
از همه ارزشمندتر بود و سه منبع با ارزش بعدی عبارت بودند از:
3- احساس غرور از به پایان رساندن یک کار،
4- روابط دوستانه کاری
5- کمک کردن به افراد یا آموزش دادن به ایشان هنگام کار
در این ارزیابی، موقعیت شغلی در مرتبهای بسیار پایینتر قرار داشت و درآمد مالی از آن هم پایینتر بود.
وقتی بحث بر سر رساندن افراد به نقطهای است که به بهترین نحو کار خود را انجام دهند، محرکهای سنتی رنگ میبازند. افراد، برای دستیابی به بالاترین سطح، باید کار خود را عاشقانه دوست بدارند و از انجام دادن آن لذت ببرند.
دوست داشتن چیزی که ارزشش را دارد
معمولاً هنگامی که افراد در کار خود غرق میشوند دشواریها به نظرشان آسان مینماید، این نمودی است از آنچه در مغزشان میگذارد. غرقه شدن در کار معمایی عصب شناختی را پیش روی ما قرار میدهد: میتوان مشغول انجام دادن کار بسیار دشواری بود و در عین حال مغز در پایینترین سطح فعالیت با صرف انرژی، مشغول به کار باشد.
ظاهراً دلیل این امر آن است که هنگام ملال، بی علاقگی یا شیدایی همراه با اضطراب، فعالیت مغز پراکنده میشود، زیرا مغز به رغم تمرکز پایین، مشغول فعالیت سطح بالایی است. سلولهایش به مسیرهای نامرتبط و گستردهای شلیک میکنند. برانگیختگی قشر مخ به پایینترین سطح میرسد – حتی اگر شخص درگیر کار بینهایت چالش برانگیزی باشد. اما الگوی شلیک مغز هنگام غرقگی، کارآمد و دقیق است.
آن حیطه اصلی زندگی که امکان غرقگی را به افراد میدهد، کار است. میهالی چیک سنت میهالی (Mihaly Csikszentmihalyi)، روان شناس دانشگاه شیکاگو، که پیشتاز تحقیق درباره غرقگی است، 107 نفر را در موقعیتهای شغلی گوناگون، از مدیریت و مهندسی گرفته تا کارگران خط تولید، به دستگاه هشدار دهندهای مجهز کرد و گاه گاهی با علامت دادن، به آنان یادآوری میکرد که به کاری که انجام میدهند و احساسی که درباره آن دارند توجه کنند. نتایج به دست آمده حیرت انگیز بود. براساس گزارش آنان به طور متوسط نیمی از زمان غرقگی ایشان در کار، هنگام انجام دادن کار بود و کمتر از 20درصد به اوقات فراغت اختصاص داشت. رایجترین حالت هیجانی اوقات فراغت، بیتفاوتی بود!
با همه اینها میان مدت زمانی که افراد هنگام کار کردن، در کار خود غرق میشوند تفاوت زیادی وجود دارد. احتمال غرق کار شدن در افرادی بیشتر است که مشاغل پیچیده و چالش برانگیزی دارند و انعطاف بیشتری در رویکردشان به هر کار نشان میدهند. مدیران و مهندسان، از افرادی که مشاغل یکنواختی دارند، ساعات بیشتری در کار خود غرق میشوند. تسلط بیشتر بر کار به این معناست که افراد امکان بیشتری، برای به حداکثر رساندن زمان غرق شدن در کار، در اختیار دارند
.کنترل ممکن است اشکال گوناگونی به خود بگیرد، حتی کنار گذاشتن کاری تا دقایق آخر، راهی برای افزایش چالش است. در این زمان ترشح آدرنالین، به دلیل شتابزدگی و تحت فشار بودن، از زمان انجام دادن کارهای ساده بیشتر است.
برای کارکنان برجسته، میان غرقه شدن در کار و خودِ کار، ارتباط تنگاتنگ مخصوصی وجود دارد. آنها به جای غرقگی در کارهای نامرتبط یا سرگرمیهای جذاب، در کارهایی غرق میشوند که دقیقاً به اهدافشان ارتباط پیدا میکند و سازندهتر است. برای افراد برجسته، عالی بودن و لذت بردن از کار معنای واحدی دارند و مترادف هستند.
منبع : گلمن، دانیل. کاربرد هوش هیجانی در محیط کار. ترجمه نسرین پارسا. انتشارات رشد